بگـذار که درها هـمگـی بسـته بـمانـنـد
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
دى گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گوشه چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم!
گـاهــــی لـال مـــی شود آدم
حـرف دارد!!
ولــ ـــ ـ ـ ـ ـی
کلمه نـدارد
زلف مشکین تو یک عمر تامل داردنتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت
نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون
آخر این سلسله بر گردن ما می افتد!