میشود هر تار مو یک «شب» ولی یک روسری
ایــن همه شب را چطوری در دلش جا میکند؟
قول دادم سی چهل بیتی تو را گویم، ولی
طبع شعر خاک بر سر دبّه در می آورد!
او به شوق دیگری تک بیت ها را می سرود
من در اندیشه که ایا من مخاطب بوده ام....
موقع شطرنج با من روسری سر کن عزیز
با سیاهی لشکر تو شاه هم در می رود
من به شهریور چشم تو ارادت دارم
تو به دی ماه دلم گوشه ی چشمی داری؟؟