بسیار گشته ایم و ندیدیم ای فلک
دستی که از جفای تو بر آسمان نبود
سیمین بهبهانی :
اینکه هر سو میکشم با خود، نپنداری تنست
گورِ گردانست و، در او آرزوهای منست
بیدل :
با چنین دردی که باید زیست دور از دوستان
به که نپسندد قضا بر هیچ دشمن زندگی
بیدل :
با درشتان، ظالمان هم بر حساب عبرتند
سنگ اگر مرد، است جای شیشه سندان بشکند
نجیب شیرازی :
با دوستیت، دوستیِ غیر محال است
بیکسْ شود آن کس که ترا داشته باشد
غنی کشمیری :
با سایه تو را نمیپسندم
عشقست و هزار، بدگمانی
بیدل :
با شمع گفتم: از چه سرت میدهی به باد؟
گفت: آن سری که سجده ندارد چنین خوش است