دریافت کد آمارگیر سایت
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۵۵ ق.ظ
و از گریه هایش من به لرزه می افتم
اما آیا او همان درخت گم شده من است ؟
خودم را گول می زنم
هرگز !
و این را با لجاجت تکرار می کنم
هرگز !
هرگز این درخت گم شده من نبوده است
درست مثل زمانی که تو تشنه ای
و کسی از تو می پرسد : تشنه ای ؟
و تو از روی لجاجت می گویی : ابداً ... ابداً ...
ابداً .
ابداً
کمی جا به جا می شوم
در دنیای کنار آتش ، کوچه های بی شمارند و درختان هم
من در حالی که از شدت سرما می لرزم
به خودم می گویم :
آن نبود
این هم نیست
و گمان نکنم که آن یکی باشد
نه !
من هرگز آن درخت را ندیده ام
و این را با لجاجت تکرار می کنم .
هرگز !
هرگز !
هرگز او را ندیده ام ...
حسین پناهی
۸۹/۰۳/۱۱