هر طرف رو می کنم محرابی از ابروی توست
رو بگردانی نمازِ خلق باطل می شود
تا ابد کشته ی چشمان تواَم، حرفی نیست
گرچه این هم شده دیگر سخنی تکراری
در فراق دوستان ، آخر ز ما چیزی نماندهر که رفت از هستی ما، پارهای با خویش برد
پیش از این کاندر جهان باغ می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
ما به بغداد جهان لاف اناالحق می زدیم
پیش از این کاین دار و گیر و نکته ی منصور بود
لب نهادم به لب یار و سپردم جان را
تا به امروز بدین مرگ، نمرده ست کسی
بازهم دعوت به طوفان کن مرا،اما بدان
من دلم دریاست،دریا را به دریا میبری
من شبیه ِ یوسفم،راه ِ سقوطم چاه نیست
چون بیاندازی مرا در چاه، بالا میبری
هیچ کس جای مرا دیگر نمی داند کجاستآنقدر در عشق او غرقم که پیدا نیستم
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مرد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفــــت
یک بار نه صد بار نه هر بار نفهمید
انگار نه انگار..... نه..! انگار نفهمید
فــریـاد زدم داد زدم دوستتان دا...
یک عمر به در گفتم و دیوار نفهمید