روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد...
ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را...!!!
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد...
ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را...!!!
من شنیدم ، گفته اى باید فراموشت کنم...
من نمُردم ، آدمِ زنده نمیخواهد وصى ..
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم ...
حرف ما و تو چه محتاج زبانست امروز...!!؟!
این غم انگیز ترین شعر جهان خواهد شد...
شاعری واژه به سر دارد ومعشوقی، نه...!
گیرم عاقل بشوم، پیشِ تو، توفیرش چیست؟
قد موهای سرت عاشقِ احمق داری...!!!
آنقدر در حسرت دوریِ تو نجوا کنم...
تا خدا گوید بیا این هم عزیز دردانه ات...!!!
من بودم و او بود و دگر هیچ کس امشب...
غم جای تو خالی که عجب انجمنی بود...!!
هیچ چشمی بعد تو شعری به من القا نڪرد
هیچ خطی غیر ابروی تو نستعلیق نیست
رج به رج هر بیت را از روی چشمت ساختم
شعرهایم دستباف مهربانی های توست...
قهر کردم تا مرا با بوسه ات راضی کنی
بچه ام با مزه ی شیرین فقط خر میشوم
شعر می گفتیم و خوش بودیم اما ناگهان
چشمهای یک نفر دسته گلی بر آب داد!!
دختری از امت عیسی دلم را برده است
یا محمد (ص) همتی کن تا مسلمانش کنم ..
روزه هایم یک به یک از عمد باطل میشوند...
طعم لبهایت مرا مشتاق دوزخ کرده است...!!
شنبه و تنهایی و باران پاییز و سکوت...
گر تو هم بودی چه روز بی نظیری داشتم ...