تک بیتی
شبی زقد تو افتاد سایه بر دیوار
هنوز عاشق بیچاره رو به دیوار است
آصفی هروی
شب فراق تو شاهد بود ستاره ی صبح
که خواب رنجه شد از انتظار دیده ی من!
شهریار
ما کم بضاعتیم و وصالت گران بهاست
مشکل میان ما و تو سودا به هم رسد
رشکی همدانی
کس را نبینم روز غم جز سایه در پهلوی خود
آن هم چو بینم سوی او گرداند از من روی خود
غزالی مشهدی
به چه عضو تو زنم بوسه؟ نداند چه کند
بر سر سفره ی سلطان چو نشیند درویش
مجمر اصفهانی
ز بس به حسن وی افزود، غم گداخت مرا
نه من شناختم او را نه او شناخت مرا
ضمیری اصفهانی
دلم پر آتش و چشمم پر آب شد هردو
دو خانه وقف تو کردم خراب شد هردو
غضنفر قمی
دستی به دامن تو و دستی بر آسمان
دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم؟
آشفته ایروانی
دل در خیال چشم تو از دست داده ام
یک شیشه را به دست دو بدمست داده ام
فرهت
در آرزوی تو شوقم نگر که در شب هجران
اجل به کار خود و من در انتظار تو بودم
شهابی قزوینی
دوش تقلید جرس کردم و صد قافله سوخت
آه اگر ناله پریشانتر از این می کردم
رفیق کاشانی
دست رحمت کس به سوی من نمی سازد دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتاده ام
صایب تبریزی
در بر آمد یار و ما بیخود شدیم
بخت شد بیدار و ما را خواب برد
شمس الدین فقیر
دامن از دستم کشیدی،گریه تا دامن دوید
دورشوگفتی زپیشم، اشک پیش از من دوید
ناصح تبریزی
طرفه حالی است که عاشق شب هجران دارد
خواب ناکردن و صد خواب پریشان دیدن
صبوری
یک خنده چو گل نامزدم ساخته بودند
چیدند مرا غنچه و آن هم زمیان رفت
زمانای اردستانی
جان رفت و عمری است که در انتظار تو
دزدیده ام به دل نفس واپسین خویش
امینی تربتی
دردمند از کوچه ی دلدار می آییم ما
آه کز دارالشفا بیمار می آییم ما!
واقف هندی
من نمیدانم که مقصد چیست ناصح را ز پند من
دل از من، دیده از من، اشک از من، آستین از من!