پیش از این کاندر جهان باغ می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
ما به بغداد جهان لاف اناالحق می زدیم
پیش از این کاین دار و گیر و نکته ی منصور بود
پیش از این کاندر جهان باغ می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
ما به بغداد جهان لاف اناالحق می زدیم
پیش از این کاین دار و گیر و نکته ی منصور بود
لب نهادم به لب یار و سپردم جان را
تا به امروز بدین مرگ، نمرده ست کسی
بازهم دعوت به طوفان کن مرا،اما بدان
من دلم دریاست،دریا را به دریا میبری
من شبیه ِ یوسفم،راه ِ سقوطم چاه نیست
چون بیاندازی مرا در چاه، بالا میبری
هیچ کس جای مرا دیگر نمی داند کجاستآنقدر در عشق او غرقم که پیدا نیستم
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مرد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفــــت
یک بار نه صد بار نه هر بار نفهمید
انگار نه انگار..... نه..! انگار نفهمید
فــریـاد زدم داد زدم دوستتان دا...
یک عمر به در گفتم و دیوار نفهمید
کاجِ پیرِ پوک وقتی بر زمین افتاد گفت:مرد وقتی باوقار است از درون جان می دهد
سلام
از امروز تصمیم گرفتم در خلال تک بیتی هایی که میذارم خودمم یه حرفایی بزنم.
امروز پشت یک ماشین یه چیز جالب دیدم
نوشته بود:
۰=۲-۱
خداییش خیلی باهاش حال کردم
من ماهیِ قرمزِ پس از عیدم کهجان دارم و استفاده ای نیست مرا....
عاقلان نقطه ی پرگــــار وجــــــودند ولــــیک
عــــــــشق داند که در این دایره سرگردانند.....
شرکِ من محکم تر از سستیِ ایمانِ شماست
گر همین فردا شود محشر هراسان نیستم
یوسف ترین شدی و سر کوچه آمدی
ما بی کلاف نیز خریدارتر شدیم
کاری نمی کنیم ولی مُـزد می دهی
هربار کآمدیم بدهکارتر شدیم
فریاد از آن نرگس مستانه که هرگاه
رفتم که خبر یابم از او ، بی خبرم کرد
قدر یاران قدیمی را بدان ای نازنین
فرش های کهنه را مردم گران تر می خرند