گفتم "سلام"، خواند که "من عاشق تواَم"
قربانِ هر چه آدمِ تحصیل کرده است ...
گفتم "سلام"، خواند که "من عاشق تواَم"
قربانِ هر چه آدمِ تحصیل کرده است ...
آمدی، قصه ببافی که موجّه بروی . .
در نزن! رفته ام از خویش، کسی منزل نیست .
کـوشی چه به تعـمیر دل ، این خانۀ عـشق است
آبادی َ ش این است که آباد نبـاشد
مثل شهری جنگیام که سالها بعد از نبرد
بازسازی گشته اما باز هم آباد نیست!
لطفاً کلمه عبور اختصاصی برای دسترسی به این مطلب را وارد کنید |
»نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.
لطفاً کلمه عبور اختصاصی برای دسترسی به این مطلب را وارد کنید |
»نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.
توعجب تنگه ی عابر کشی ای معبر عشق
که به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور
روی قبرم بنویسید مسافر بوده است
بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است
بنویسید زمین کوچه ی سرگردانی است
او در این معبر پرحادثه عابر بوده است
رود راهی شد به دریا کوه با اندوه گفت
می روی اما بدان دریا زمن پایین تر است
بر حال خود و این دل خونبار بگریم
ای کاش بدانی که من از عشق تو مستم
رفتی که من از داغ تو، خمار بگریم
بختم چو شب تار سیاه است و پریشان
در سینه ی پنهان شب تار بگریم
محتاج به دلداری و درمان تو هستم
بیمارم و بی یار و پرستار بگریم
تا کی کنم از درد فراق تو شکایت؟
هر شب ز غمت دائم و بسیار بگریم
عاشق طلب عشق ز معشوق برآرد
من در طلبت خسته و ای یار بگریم
پنهان مکن از من نگه سبز نگاهت
پیداست که من در غم دیدار بگریم
گویند که از عالم خاکی بگسستی
بر سر کنم این خاک و از این کار بگریم