خواستم یک شعرِ دیگر وصف چشمانش کنم
نعره از ابیات آمد، او نمیخواهد ؛ بفهم!
خواستم یک شعرِ دیگر وصف چشمانش کنم
نعره از ابیات آمد، او نمیخواهد ؛ بفهم!
من و یار و دل دیوانه، بساطی داشتیم..
عقلِ بیکار بیامد ، همه را بر هم زد...!!
تا درون آمد غمش ازسینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحب خانه را
آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را
پیش پایت سر بریدم، عید قربانی مگر؟
بس که دارم دوستت خود را به بیماری زدم
چون که از آداب زیبای عیادت ، بوسه است...
او به شوق دیگری تک بیت ها را می سرود
من در اندیشه که ایا من مخاطب بوده ام....
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند
چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو
گفتم :"آه از دل دیوانه ی حافظ،بی تو"
شرکِ من محکم تر از سستیِ ایمانِ شماست
گر همین فردا شود محشر هراسان نیستم