تک بیتی های ناب

در حال انتقال آرشیو از بلاگفا هستم

در حال انتقال آرشیو از بلاگفا هستم

آخرین مطالب

زندگی !


کلاهت را بـه هوا بیانداز ...

که من دگر جان بازی کردن ندارم !

تو  بردی..
...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۷:۳۴
احسان ....

داد من گر ندهی دست من و دامن شب

قطره ی اشک کند کار سپاهی گاهی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۴۲
احسان ....

صائب :

دل خوش مشرب ما داشت جوان عالم را

شد جهان پیر، همان روز که ما پیر شدیم

بیدل :

      رنج دنیا، فکر عقبی، داغ حرمان، درد دل    

  یک نفس هستی به دوشم عالمی را بار کرد

بیدل :

  زاهدا، لاف محبت می‌زنی، هشیار باش

        زخم شمشیر است این، خمیازه محراب نیست

بیدل :

      سعد و نحس دهر، بیدل کی دهد تشویش ما؟  

     همچو طفلان کار ما با شنبه و آدینه نیست

هلالی جغتائی :

شد عمر تمام و، ناتمامیم هنوز      

صدبار بسوختیم و، خامیم هنوز

حکیم قاآنی شیرازی :

      شرمنده از آنیم، که در روز مکافات   

 اندر خور عفو تو، نکردیم گناهی

واعظ قزوینی :

        صد حیف که ما پیر جهاندیده نبودیم    

    روزی که رسیدیم، به ایام جوانی

محمد حسین شهریاری :

    صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

   ولی من باز پنهانی، ترا هم آرزو کردم

 


,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۳:۴۳
احسان ....

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم ؟

چو به روی دوست ماند که برافکند نقابی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۵۲
احسان ....


بت ها شکستنی بودند و باورها ماندگار

چه ساده دل بود ابراهیم!!!!!!!


,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۳
احسان ....

دوزخی تا نبود سوی عبادت نرویم

چه توان کرد که ما عاشق زوریم هنوز


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۵۶
احسان ....

اگر دلدار بی مهر است من هم غیرتی دارم

گر او رفت از نظر من نیز خواهم رفت از یادش


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۴۳
احسان ....

 شد چشم ما سفید و شب وصل او ندید

تا صبح انتظار کشیدیم و شب نشد


,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۳۲
احسان ....
از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند خورده شده اند
آنها که لال مانده اند می شکنند
دندانساز راست می گفت
پسته لال سکوتش دندانشکن است
 حسین پناهی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۱ ، ۱۳:۲۴
احسان ....

گاهی نمی توان به خدا حرف درد را

با خود نگاه داشت و روز معاد زد

,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۱ ، ۱۳:۱۱
احسان ....
 

زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد


توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۴:۰۱
احسان ....
 

 

با دوست بگویید که دیگر نکند ناز   

                     ما را هوس ناز کشیدن به جهان نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۳:۵۸
احسان ....
 

گاهی سکوت طولانی مفهوم رضایت نیست ،

آغاز ناباورانه یک پایان است !

من غرق سکوت ، مبهوت این پایانم ...

تو حتی آغاز این پایان را هم حس نکرده ای
!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۴۷
احسان ....

 

شب وصل است و می نالم که شاید چرخ پندارد

که باز امشب، شب هجرست و دیر آرد به پایانش!!!!

(سحاب اصفهانی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۴۰
احسان ....

رنج هجران تو را در مثنوی باید نوشت

شرح رنجت سخنی نیست که در قالب دیگر آید

 

************************************************************

عشق آمد عقل برفت از آن در دیگر برون

منزل دل کوچک است یک را بباید برگزید

 

************************************************************

مرا  گویند   بیدردان  که  دستی  زن  به  دامانش 

  اگر  میداشتم   دستی   گریبان  چاک   میکردم

 

************************************************************

پیکار حسود با من امروزی نیست

خفاش بود دشمن دیرینه ی صبح

************************************************************

بس حلقه زدم بر در و حرفی نشنیدم

من هیچکسم ؟ یا که در این خانه کسی نیست؟؟!

 

************************************************************

 

اینجا من و شب و بساطی خالی     ای کاش که در بساط ما آهی بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۰ ، ۱۳:۴۹
احسان ....

دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت
کــی شــود پیــش قدمـهای تو اسفـند شـوم.


زهرجا بگذرد تابوت من غوغا بباخیزد
چه سنگین میرود این مرده از بس ارزوهاداشت.


دیوانه را توان به محبت نمود رام  
 
مارا محبت است که دیوانه میکند.


چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
که دل بدست کمان ابرویست کافر کیش.


این نفس بد اندیش به فرمان شدنی نیست
این کافر بد کیش مسلمان شدنی نیست...


مبادا ای طبیب بهر علاج درد من کوشی
که من درسایه ی این ناخوشی حال خوشی دارم.


ناله را هرچند می خواهم که پنهانی کشم
سینه می گوید که من تنگ آمدم، فریاد کن.


گرید و سوزد و افروزد و نابود شود
هر که چون شمع بخندد به شب تار کسی

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۴۷
احسان ....

اشک را قاصد کویش کنم ،ای ناله بمان


زانکه صد بار تو رفتی ، اثری نیست ترا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۰ ، ۱۸:۴۷
احسان ....

صد حیف که ما پیر جهاندیده نبودیم

روزی که رسیدیم به ایام جوانی(واعظ قزوینی)

***

صد بار، فلک پیرهن خویش قبا کرد

یک بار تو بی درد، گریبان ندریدی(صائب)

***

ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل

با مردم بی دل نتوان گفت غم دل(هلالی جغتایی)

***

ظلم است که نادیده رخت جان به درآید

دیدار نمودن ز تو جان باختن از من(سرخوش تفرشی)

***

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوای داد

که می حرام ولی به ز مال اوقاف است(حافظ)

***

گر ز بی مهری مرا از شهر بیرون می کنی

دل که در کوی تو می ماند به او چون می کنی؟(همایی نسابی)

***

گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا

ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست(رهی معیری)

***

گفتم که ناله سر دهم از شور عاشقی

غم عقده در گلو شد و راه نفس گرفت(علی اشتری)

***

لب بر لبم گذار که جان آیدم به لب

عمریست بر لب آمدن جانم آرزوست(مهرارفع جهانبانی)

 

 

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۰ ، ۱۸:۱۴
احسان ....

ز کویت رخت بر بستم، نگاهی زاد راهم کن

به تقصیر عنایت یک تبسم عذر خواهم کن(وحشی بافقی)

***

فصل سرخ اشک ما پاییز باغ

رنگ گلهای خزان دارد بهار زرد ما(احمد عزیزی)

***

"حامدا" از گذر عمر دل آزرده مشو

آفتاب همه آخر لب بام است اینجا(حامد تبریزی)

***

جام و سبو شکسته ام ای مرگ مهلتی

تا توبه ای که کرده ام آن نیز بشکنم(یحیی دولت آبادی)

***

فغان که فرصت دیدن به سوی هم ندهند

غرور حُسن تو را، شرم دوستی ما را(عاشق اصفهانی)

***

از دشمنان برند شکایت به پیش دوست

چون دوست دشمن است، شکایت کجا برم(اظهری هندی)

***

خنده رسوا می نماید، پسته بی مغز را

چون نداری مایه، از لاف سخن خاموش باش(صائب)

***

از سر کویت نبردم حاصلی جز خون دل

پاکدامان آمدم، آلوده دامان می روم(خاقانی شیرازی)

***

دارم امید که از راحت دل دور شود

آنکه ای راحت دل از تو جدا کرد مرا(ابوالحسن ورزی)

***

از  رفتن جانان ز برم رفتن جان بِه

عمری که به تلخی گذرد مردن از آن بِه(شرف قزوینی)

***

بازویم هر قدر یارا داشت یاران را گرفت

چون فشاندم آستین در دست جز مارم نبود(معینی کرمانشاهی)

***

دانی چرا کنند نهان گنج زیر خاک؟

یعنی که خاک بر سر اسباب دنیوی

***

به ناله های دلم گوش کن، که تا شنوی

چه شکوه ها ز جفای زمانه درمن هست(محمد نوعی)

***

شب وصل است و می نالم که شاید چرخ پندارد

که باز امشب، شب هجرست و دیر آرد به پایانش(سحاب اصفهانی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۰ ، ۱۸:۰۵
احسان ....

بیدل :

سنگِ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را       هر که چون بیدل طواف گوشه دلها کند


بیدل :

سوختم از برق نیرنگ برهمن زاده‌ای       کز رمیدن وا کند آغوش و گوید رام رام


بیدل :

سیلاب سر شکم همه گر یک مژه بالد       تا خانه خورشید، خطر داشته باشد


شیخ بهائی :

سینه گر خالی ز معشوقی بُوَد       سینه نبْوَد، کهنه صندوقی بُوَد


بهادر یگانه :

سینه‌ی من گور عشق و آرزوها بود و من       زنده بودم روزگاری، در مزار خویشتن


تسلی شیرازی :

شاید که گفتگوی تو باشد، در آن میان       هر قصه‌ای که هست به عالم، شنیدنی‌ست


بیدل :

شب از رویت سخنهای بهار اندوده می‌گفتم       ز گیسو هر که می‌پرسید، مشک سوده می‌گفتم


فرخی یزدی :

شب چو در بستم و، مست از می نابش کردم       ماه اگر حلقه بدر کوفت، جوابش کردم


بیدل :

شب چو شمعم وعده دیدار در آتش نشاند       تا سحر آیینه از خاکسترم گل کرد و ریخت


سعدی :

شب فراق نداند که تا سحر چند است       مگر کسی که به زندان عشق دربند است


بیدل :

شب وصل است، کنون دامن او محکم دار       پاس ناموس ادب وقت دگر خواهی داشت


بیدل :

شبنم در این بهار، دلیل نشاط نیست       صبحی است کز وداع چمن گریه می‌کند


باقر علیشاه :

شد زنده‌ی ابد، به جهان کشته‌ی غمت       جا نداده‌ی تو را، به مسیحا چه احتیاج؟

 


,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۰ ، ۱۷:۴۵
احسان ....